روزي كه فاطمه بلاغي كار را شروع كرد مطمئن نبود بتواند آنچه را كه در پس پرده ذهنش ميگذرد اجرا كند. اما بعد از گذشت 2 سال نهتنها درخت ايدهاش ريشه زده بلكه آنقدر بارور شده كه به جز سرگرمي دانشآموزان مدرسه، منبع درآمد آنها و خانوادههايشان هم شده است.
مهرماه سال93 در مدرسه پسرانه نابينايان شهيد محبي تهران قرعه تدريس درس هنر به نام فاطمه بلاغي ميافتد. معلمي كه نميتواند از كنار آنچه بر عهدهاش گذاشتهاند به سادگي بگذرد؛ «2سال پيش بود كه تدريس درس هنر دانشآموزان دوره راهنمايي را به من سپردند. سالهاي گذشته در اين كلاس به بچهها هنرهايي آموزش داده ميشد اما از مدتها پيش اين آموزشها جمع شده و زنگهاي هنر خالي مانده بود. معتقدم هر فردي كه متولد ميشود و به اين دنيا قدم ميگذارد نقشي دارد. با خودم فكر كردم پس نقش اين بچهها چيست؟ نميشود بهخاطر محدوديت جسمياي كه دارند گوشهاي بمانند تا عمرشان تمام شود يا به كارهاي كاذبي مثل تكديگري روي بياورند. بايد برايشان فكري ميكردم. تصميم گرفتم كاري براي دانشآموزانم انجام دهم؛ فعاليتي كه با آن هم سرگرم شوند و تنهاييهايشان را پر كنند و هم كاري را ياد بگيرند.»
- يك كش، ايدهساز شد!
يك عدد كش كه وسيلهاي براي بازي بچههاي مدرسه شده بود جرقه ايدهاي را در ذهن معلم روشن كرد؛ موضوعي كه باعث شد دانشآموزان نابيناي مدرسه براي نخستين بار با بافتن آشنا شوند؛ «گوشه كلاس يك كش ضخيم افتاده بود كه هميشه بچهها با آن بازي و شيطنت ميكردند. همان جرقهاي در ذهنم روشن كرد. مدتي به اين فكر كردم با اين كش كه اين همه مورد علاقه بچههاست چه كاري ميتوان كرد؟ تصميم گرفتم با آن بافتن را به دانشآموزانم آموزش دهم. چون استفاده از لوازم تيز و برنده در مدرسه ممنوع است تلاش كردم با انگشت كار آموزش را با بچهها شروع كنم. كار با گره روي طنابهاي ضخيم شروع شد. بعد سعي كردم ضخامت نخي كه بچهها استفاده ميكنند را كمتر كنم. بافتن با بندهاي كتاني و كفش را شروع كرديم تا به نخ قيطان در سايزهاي مختلف رسيديم. بعد از مدتي بچهها توانستند به جاي گرهزدن نخها، با آنها كشباف بزنند. كمكم و با تمرين توانستند چيزي شبيه به كيسه را ببافند. بعد از مدتي هم بافت كيف را شروع كرديم.»
- توانستن فقط خواستن نيست
قديميها ميگويند؛ «خواستن توانستن است» اما هر توانستني مشروط به خواستن نيست. وقتي تلاش، تمرين و صبر را چاشني خواستن ميكني ميتواني آن را به توانايي برساني؛ «بچهها همه رمز و راز بافتن با انگشت را ياد گرفتند. حضور باانگيزه در كلاس درس و پشتكار و تمرين در مواقع بيكاري باعث شد كه الان اندازه و رنگهاي نخ را به راحتي تشخيص دهند. يراق، دكمه و آنچه يك كيف لازم دارد را خودشان به تنهايي وصل ميكنند و برخيهايشان حتي ميتوانند از فندك به جاي گره نخها استفاده كنند.» گلولههاي رنگي كه حتي هر فردي به صرف داشتن چشم بينا هم استعداد تبديلش از نخ به صنايعدستي را ندارد با معجزه خواستن و چاشني تلاش، به كيفهاي بزرگ و كوچك، كمربند، جامدادي و... تبديل ميشود؛«اوايل كه كار آموزش را شروع كرده بوديم بعضي از بچهها چندان دل بهكار نميدادند و ميگفتند مگر ما مادربزرگ هستيم كه بنشينيم يك گوشه و ببافيم اما بعد از گذشت مدتي وقتي ديدند كار دوستانشان فروش ميرود تشويق شدند. حالا آنقدر در كارشان پيش رفتهاند كه چند برابر آنچه هزينه بافت كيفها ميكنند از فروش بهدست ميآورند. بچهها الان خود را نانآور خانواده ميبينند. حتي درآمد خانوادگي يكي از دانشآموزان تنها از اين راه تأمين ميشود.»
- مشتريها از كجا پيدا شدند؟
آوازه دانشآموزان نابينا و كارآفرين شهيد محبي از ديوارهاي مدرسه گذشته و شهر به شهر ميگردد. تا آنجا كه نابينايان از شهرهاي مختلف ميآيند، بافت كيف را آموزش ميبينند، به شهرهايشان بازميگردند و آنجا براي خودشان كاروكاسبي راه مياندازند؛ «اولين بار معاون مدرسه باعث معرفي كارهاي دانشآموزان در خارج از مدرسه شد. او هر مراسمي كه دعوت ميشد و يا هر اداره و سازماني ميرفت از كار دانشآموزان كارآفرين هديه ميبرد؛ اين كار باعث شناخته شدن كار بچهها شد. كمكم بعضيها علاقهمند به خريد صنايعدستياي شدند كه دانشآموزان نابينا ساخته بودند. الان از ادارهها، دانشگاهها و مدارس براي هديه مناسبتهاي مختلف به ما سفارش ميدهند. بعضي از دانشآموزان هم كارهايشان را در مغازه پدرانشان ميگذارند و آنجا مشتري پيدا ميكنند. چند باري هم نمايشگاهي از آثار بچهها داير كرديم كه در شناخته شدن كارهايشان تأثير داشت.»
- استاد تمام و ميليونر مدرسه!
مرتضي مرغزاري 24سال دارد، از ملاير آمده و دانشآموز سال سوم دبيرستان مدرسه پسرانه نابينايان شهيد محبي تهران است. مهرماه سال93 فصل جديدي در زندگي مرتضي هم شروع شد. او از نخستين كارآموزان كلاس درس هنري شد كه حالا بخش مهمي از زندگيش شده است؛ موضوعي كه يك روز تنها عنوان سرگرمي براي مرتضي داشت كمي بعد شد شغل و منبع درآمدش. آنگونه كه فاطمه بلاغي معلم مرتضي ميگويد، او از همان روزهاي اول توانست براي كيفهايش مشتري پيدا كند. بعد از 2 سال هيچ نيازي به مربي ندارد و استاد كامل كيفبافي است تا آنجا كه ميتواند آنچه را كه آموخته آموزش هم دهد. مرتضي از موفقترينهاي مدرسه است. او را بهعنوان ميليونر مدرسه هم معرفي ميكنند؛ چرا كه توانسته در ايام نوروز از بابت فروش كيفها تا چند ميليون تومان بهدست بياورد. اما كارآفريني و مهارت تنها موضوعي نيست كه عنوان موفقترين دانشآموز كارآفرين مدرسه را براي او مهيا كرده است؛ مرتضي در طول اين دو سال نهتنها توانسته نفر اول مسابقات صنايعدستي دانشآموزي منطقه 5 آموزش و پرورش شهر تهران و مقام اول اين مسابقات در تمام مدارس شهر تهران باشد بلكه توانسته امسال در مسابقات صنايعدستي دانشآموزي سراسر كشور كه ميان همه دانشآموزان عادي و استثنايي برگزار شده مقام اول را هم از آن خود كند. مرتضي درباره راز موفقيتش ميگويد: «روزي كه بافتن را شروع كردم فكرش را هم نميكردم تا اين اندازه پيشرفت كنم. آن اوايل ميبافتم تا سرگرم باشم اما بعد از مدتي ديدم اين كار علاوه بر سرگرمي ميتواند منبع درآمدم هم باشد. تصميم گرفتم روي پاهاي خودم بايستم و محتاج كسي نباشم. همين انگيزه خوبي براي من بود».
نظر شما